پنجشنبه ۰۴ اردیبهشت ۹۹ | ۲۲:۱۶ ۸۰ بازديد
در كوفه غريبم من وكاشانه ندارم
گويي بروم خانه ولي خانه ندارم
گرتكيه به ديوار توكردم زغريبي است
در شهر شما خانه وكاشانه ندارم
يك شهر پر از دشمن ومن يكه وتنها
چون طاير دور از چمنم لانه ندارم
بي جايم وماوا نبرم راه به جايي
چون شمع، بسوزم وپروانه ندارم
بهر پسر فاطمه چون نامه نوشتم
غير از غم آن خسرو فرزانه ندارم
جز كشته شدن در ره حق هيچ تمنا
از مردم از حق شده بيگانه ندارم