پنجشنبه ۰۴ اردیبهشت ۹۹ | ۲۲:۱۳ ۷۲ بازديد
سر شب تا به سحر گوشه زندان چه كنم
دل آشفته چو گيسوي پريشان چه كنم
گاه پروانه صفت سوختم از هجر رضا
گاه چون شمع مرا سينه سوزان چه كنم
آرزويم به جهان ديدن روي پسر است
سوختم،سوختم از آتش هجران چه كنم؟
كنج زندان،بلا گشته ز هجران رضا
تيره روز من از شام غريبان چه كنم
نه رفيقي به جز از دانه زنجير مرا
نه انيسي به جز از ناله و افغان چه كنم
به خدا دوري معصومه و هجران رضا
مي كشد عاقبتم گوشه زندان چه كنم
از وطن كرده مرا دور،جفاي هارون
من دل خسته سر گشته و حيران چه كنم
گلي از خار نديد،اين همه آزار كه من
ديدم از طعنه اين مردم نادان چه كنم
سرنگو كاش شود خانه هارون پليد
كه چنين كرد مرا بي سرو سامان چه كنم؟